حنجره

قصه ی تنهایی من

حنجره

قصه ی تنهایی من

گریه کن...

گریه کن گریه قشنگه گریه از سینه ی تنگه

آخرش دلش می سوزه مگه اون دلش یه سنگه

گریه کن بذار که بارون توی آسمون بباره

التماست میکنم من گریه کن برام دوباره

گریه کن عزیز جونم گریه کردنت قشنگه

آسمون چشمای تو بعد گریه ها یه رنگه

گریه کن سبک میشی تو مثه بادبادک قرمز

گریه کن تا باز بگم من زنده بودن بی تو هرگز

گریه کن دلم گرفته واسه ی آبی دریا

یادته کنار ساحل تشنه بودیم مثه صحرا

گریه کن به روی شونم گوش بده برات بخونم

حرفی که یه عمر نگفتم تویی تو عزیز جونم

گریه کن ستاره ی من واسه ی چشمای آبی

اما حیف دیده نمیشه توی آب اشکای ماهی

گریه کن بذار بسوزم مثه شمع روی طاقچه

رفتن تو یک نشون داشت مردن گلای باغچه

گریه کن به کوه دردم سر بزن به سنگ قبرم

لب لب شده عزیزم ز غمت کاسه ی صبرم

گریه کن فدای چشمات فدای اون خال لبهات

گریه کن یه امشبی رو تو به یاد دل تنهات

گریه کن آخر قصه است کلاغه رسید به خونش

جنجرغمت رو قلبم این یه مصرعم نشونش

                                                                          تنها

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد